خدا همیشه با من است


پاییزانه

شعر و ادبیات


 
وقتی بچه بودم خداهرروزبه من دیکته میگفت
بنویس :خدا...همیشه..بامن...است
مینوشتم :خداهمیشه بامن است
اوهرروزهمین جمله رابه من دیکته میگفت.انقدرکه خوب خوب یادبگیرم
ومن هرروزدفترکوچکم رامی اوردم تااملایم راببیند.نگاهم میکردولبخندمیزدومن میدانستم بازهم نمره ام بیست میشود.اوهمیشه به من بیست میداد.
زنگهای املاراخیلی دوست داشتم ...من عاشق بیست بودم واواین رامیدانست.عاشق مهرهای رنگی هزارافرین...عاشق صدایی که هرروزتکرارمیشدومن میشنیدم.صدایش که به گوش نوازی بارش باران میماند.
....
امروزمن بزرگ شده ام.واوهنوزبه من دیکته میگوید.بنویس: خدا...همیشه..بامن...است
امامن نمینویسم ...
بنویس: خدا...همیشه ...بامن... است
وبازنمینویسم واوبازمهربانترازپیش تکرارمیکند
بنویس :خدا ..همیشه ...بامن ...است
امامن صدای مهربانش راگم کردم میان غصه هایم...غصه هایم هم بامن بزرگ شدند
اجازه...گوش هایم سنگین شده درست نمیشنوند...اجازه...دستهایم بی جانندبرای نوشتن...نوک مدادم شکسته مدادتراش هم ندارم...اجازه...دفترم پرشده جاندارم تابنویسم...اجازه...
اماخدادلش برای شاگردزرنگی که همیشه بیست میگرفت تنگ شده ...ومن این راخوب میدانم
امادیکته دیگراسان نیست  برایم سخت شده....امابازهم به من دیکته میگوید...بنویس: خدا...همیشه... بامن ...است
دیکته ی ساده ی بچگی هایم امروزازعربی هم سخت ترشده...واواین راخوب میداند.اماهیچ وقت خسته نمیشود...بارهاتکرارمیکند...آخراودلش برای شاگردزرنگش تنگ شده.
...
میخواهدکمکم کند...ازدلم باخبراست...میداندکه دلم برای صدایش تنگ است...برای دیکته نوشتن...برای لبخندش...برای نمره بیست...
من همیشه عاشق بیست بودم...
واواین راخوب میداند
برای همین هرروزبرایم دیکته میگوید
بنویس:خدا...همیشه... بامن...است



نظرات شما عزیزان:

شهلا
ساعت8:33---8 آذر 1391
عالي بود و بدان كه خدا هميشه با تو و با تمام آفريده هايش هست فقط كافيه خوب نگاه كنيم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 8 آذر 1391برچسب:,ساعت 8:26 توسط راضیه سادات پیام| |


Power By: LoxBlog.Com